نقش موقوفات اسلام در پيشرفت علم و دانش و نگاهي به مدارس نظاميه
نقش موقوفات اسلام در پيشرفت علم و دانش و نگاهي به مدارس نظاميه
نگاهي به سرگذشت گرانبار فرهنگ اسلامي، با آن همه ويژگيها و برجستگيها، به خوبي نشان ميدهد که چگونه دانشپژوهان مسلمان، با شيفتگي شگفتانگيزي به دانشاندوزي، در گونهگون رشتههاي علمي دستاوردهايي بس سترگ و جاودانه و ماندگار به جهان و جهانيان تقديم داشتهاند.
اينک يک پرسش جاي خود را باز ميکند و آن اينکه چه رمز و رازي در کار اين پژوهندگان و تشنگان آگاهي و دانايي نهان بود که تنها پس از چند سده از شکوفايي دين اسلام، آن همه کاميابيها و پيشرفتهاي چشمگير در همه زمينههاي فرهنگي به بار نشست؟
به نظر ميرسد، کند و کاوي در تاريخ آموزش اسلامي پاسخي خشنودکننده در برابر ما خواهد نهاد. جُنب و جوشي که اندرزها و آموزشهاي اسلامي در مرد و زن، براي آموختن، برانگيخت نخستين انگيزه در اين زمينه و در برپايي جنبش فرهنگي و نوزايي دانش و هنر در سراسر جهان اسلام بود. آن همه گراميداشت و ارجي که قرآن کريم براي دانش و دانشمندان، بيآنکه آن را در چهارچوب رشته يا شاخهاي معين به تنگنا کشاند، به روشني فرارو نهاده است و آن همه شکوه و ارزش و پاداشي که احاديث پيامبر اکرم (ص) و اندرزها و سفارشهاي پيشوايان اسلام به دانشپژوهي و پويندگان راه آگاهي دادهاند نخستين اخگرهايي بودهاند که در راه افروزش مشعل تمدني گسترده کارگر افتادهاند. اين تمدن، به نام ويژه »تمدن اسلامي«، ديدگان همه پژوهشگران و کارورزان در جامعهشناسي و تاريخ فرهنگ و تمدن انساني را به خود خيره کرده است.
دومين انگيزه، بينش ويژهاي بود که باور اسلامي به مسلمانان بيداردل و پوينده داد. گريز از تعصب و کوردلي و تاريکبيني و در چهارچوب خشک نمودها و نمادها نماندن و گذشتن و با روي باز و سينه بازتر دنبال هر دانشي و دانشمندي رفتن و در اين راه از هيچ تهمتي و سرزنشي و نکوهشي نهراسيدن همه و همه، پشتوانهاي بود براي آن کوششها و کاوشها و بارش باران آگاهي و شناخت در سرزمين دست نخورده اسلام و رويش شاخ و برگهايي تنومند و پربار.(1).
اما سومين انگيزه و علتي که باعث گسترش علم و دانش در جهان اسلام شد و اکثر مورخين و محققين به آن اشاره کردهاند، فراهم بودن امکانات تحصيل براي دانشپژوهان بوده و اين امکان بيشتر از محل درآمد موقوفات مدارس و اماکن آموزشي ايجاد ميشده است.
نميدانم خداوند چه عنايتي به مشرق مبذول فرموده است، ولي گمان ميکنم رواج بازار دانش و پيوستگي سند تعليم در دانشها و ديگر صنايع ضروري و کمالي در آن سرزمين به سبب فراواني عمران و ترقي حضارت [تمدن و شهرنشيني]، و کمک کردن به طالبان دانش از راه وظايف و مقرريهايي است که از اوقاف براي آنان معين ميشود، و در نتيجه توسعه يافتن اوقاف، موجبات رفاهطالبان علم فراهم ميآيد... (2).
وقف به عنوان يک منبع مستمر مالي مراکز علمي همواره پشتوانه مردمي داشته و از دخالت و تجاوز غاصبانه امرا و حکام مصون مانده است (3) در واقع اگر تاريخ موقوفات و صدقات جاريات از آغاز تاکنون به صورت تحليلي و دقيق بررسي گردد، معلوم خواهد کرد که چه ثمرات فرهنگي و بهداشتي و تأميني در جوامع اسلامي داشته است و چه عالمان بزرگي از رهگذر همين موقوفات به مقامهاي بلند علمي نائل آمده و چه خدماتي در پيشرفت فرهنگ و تمدن بشري انجام دادهاند.
اوقاف به طور کلي از نظر درآمد و بهره مستمر از بهترين و بيشترين منابع درآمد براي تعليم اسلامي بوده است و پايداري و استمرار تعليم در اسلام طي قرنهاي طولاني و نظم و ترتيب فعاليت علمي در دانشگاهها و دانشکدههاي اسلامي به اين منبع مالي بستگي داشته است.
اساس نظام وقف در جامعه اسلامي به سنت شريف نبوي باز ميگردد و نخستين موقوفات در اسلام به دست رسول گرامي (ص) و صحابه آن حضرت و ائمه معصومين (ع) و ديگر مؤمنين به وجود آمدهاند، ولي بجز اين موارد از ميزان بهره مساجد و مراکز عمومي از محل اوقاف آگاهي چنداني نداريم و در باب موقوفات مخصوص مساجد جامع بزرگ، که مکانهاي آموزشي نيز بودهاند، چون بيتالحرام، مسجد نبوي در مدينه، جامع اموي دمشق، جامع قيروان، جامع منصور در بغداد، جامع اعظم قرطبه منابع تاريخي که در دست ماست تا پايان سده دوم هجري چيزي را بيان نميکند.(4) .
به احتمال زياد علت اين سکوت آن بوده که وقف بر اماکن عمومي در آن روزگار مرسوم نبوده است، تا آنجا که روايت ميکنند امام ابوحنيفه قصد ابطال موقوفات را داشت، امّا شاگرد وي ابويوسف چون از مالک، سنت وارده در احباس و صدقه را شنيد در اين تصميم با وي مخالفت کرد و عمل به وقف را در مذهب خود جائز شمرد. (5).
آشفتگي و نابسامانيهاي سياسي و اقتصادي و اداري دولت عباسي که از سده سوم هجري آغاز گرديد و گسترش ستم و بيداد و بياحترامي حکام به مالکيتهاي خصوصي همه در تقويت نهضت اوقاف بر مراکز عامالمنفعه در بين مالکان بزرگ تأثيري قوي داشت.
بيمبالاتي و خودکامگي حکومتها نسبت به مالکيت به جايي رسيد که مصادره از عوامل اصلي کسب ثروت شد و چنان شد که عامل دولت اموال رعيت را مصادره ميکرد و وزير اموال عاملان و خليفه اموال وزرا را، و اموال طبقات مختلف مردم مصادره ميشد و کار به جايي رسيد که براي مصادره اموال، ديواني مخصوص مانند ساير دواوين حکومتي تأسيس کردند. (6).
گويي اين »تجاوز حکومتي« به صورت اساس و قاعدهاي از قواعد اداري و به منزله کاري مشروع از ديدگاه مرتکبين آن درآمد و چندي نپاييد که مفاسد اين کار به ولايات خارج از عراق هم راه يافت، چنان که احمد بن طولون مصادره اموال را يکي از منابع مالي دولت قرار داد و پرداخت ماليات را بر ثروتمندان بزرگ دولت خويش واجب شمرد.(7) در مصر نيز درگيريهاي مماليک به افزايش فعاليت در کار مصادره اموال و تجاوز به حقوق مالکيت خصوصي دامن زد.
در خلال اين دورههاي نابسامان و سخت آشفته که حقوق و امنيت فردي ارزش و اعتباري نداشت، ثروتمندان وقف املاک خود بر اماکن خيريه عمومي را تنها راه نگهداري آن از خطر تجاوز حکومت يافتند و در قبال اين کار از سه طريق، سه بهره بردند؛ اول حفاظت و نگهداري منابع روزي خود از چنگ کساني که بدان چشم دوخته بودند، ديگر اينکه با وقف اموال سهمي از نظارت و توليت بر اوقاف را براي خود و فرزندان خود منظور داشتند و سه ديگر پاداش الهي و سپاس مردم را به خاطر شرکت در امور مردمي و خيريّه براي خود به دست آوردند. و اين موضوعي است که ابنخلدون به آن اشاره کرده و گفته:
امراي ترکنژاد از وجود رزمآوران در حوزه دستگاه دولت خود و سلطانشان بيم دارند، از آنرو که اعضاي خاندان خود را بر ايشان مقدم ميدارند و اينکه گروه مزبور از راه بندگي يا از طريق ولاء در دستگاه سلطان برگزيده شدهاند و از آنجا که از بازخواستهاي شاه و گرفتاري و رنجهاي نزديکي با او بيمناکند به ساختن مدرسهها، زاويهها و رباطها بسيار همت ميگمارند و املاکي را که عوائد فراوان دارد بر آن وقف ميکنند و براي فرزندان خود هم بهرهاي در نظر ميگيرند تا نظارت بر موقوفات را بر عهده گيرند يا از آن بهرهمند گردند.(8).
ثروتمندان در موارد بسيار، املاک خود را به سود نيازمندان و دفاع از مرزهاي کشور و افراد باايمان و مقدس و اين قبيل امور که همه از کارهاي خير بود وقف ميکردند و با اين کار از پرداخت ماليات اين املاک رهايي مييافتند و آن را از شر مصادره محفوظ ميداشتند. واقف حق اداره املاک موقوفه را براي خود نگاه ميداشت تا به هنگام وفات اين وظيفه به بزرگترين پسرانش تفويض گردد و اين کار همچنان ادامه يابد، چنانکه در مصر از اين قبيل موقوفات »اوقاف ذريه صحيحه« به وجود آمد.(9) .
برنامه وقف در روزگار حکومت مماليک در مصر به منزله تکيه گاهي براي برنامه اقتصادي کشور شد و در مصر و سوريه درآمد حاصل از اين راه به حد ثروتي افسانهاي رسيد، زيرا ثروتمندان بزرگ سوري و مصري به شيوه همگنان عراقي خود املاک کلان خويش را در راههاي خير و خدمت به دانش و مصون داشتن آن از خطر مصادره وقف ميکردند و اين شيوه دست کم ممرّ درآمد مستمري بود براي واقف و فرزندانش. (10).
با اين همه نبايد فراموش کنيم که تمايل به کار خير يکي از انگيزههاي وقف بوده است و بدون شک افرادي بودهاند که وجودشان آکنده از عشق به کارهاي نيک و مقاصد عالي و باارزش قربةالياللّه بوده است؛ خصوصا در آن روزگار که دينداري بر زندگي روحي مردم کاملاً غالب بود. گذشته از اين وجود آدمي با عشق به جاودانگي و بقاي نام پس از مرگ سرشته شده است. و چنين بود که بسياري از ثروتمندان مدارسي بنياد ميکردند و براي خود آرامگاهي در آن مدرسه در نظر ميگرفتند که پس از وفات در آنجا به خاک سپرده شوند و اوقاف سودمند براي آن تعيين ميکردند. اين از جمله کارهايي بود که در روزگار دو دولت ايوبي و مملوکي در خطه مصر و شام رواج کامل داشت. گاهي اشتياق به کارهاي نيک و اقدامات اصلاحي با تمايلات سياسي نيز آميخته بود؛ چنانکه نظام الملک طوسي و نورالدين زنگي و صلاحالدين ايوبي کار موقوفات مدارس را به منظور کمک به مذاهب و عقايد اهل سنت و ستيز عليه تشيع انجام ميدادند و فاطميها نيز عواطف خيرخواهانه را با موضوع نشر دعوت خود درميآميختند؛ مانند موقوفاتي که عزيز و حاکم (دو خليفه فاطمي) بر جامع ازهر و دارالعلم اختصاص دادند.
تأسيس مدارس نظاميه با دوران سلطنت آلبارسلان دومين پادشاه بزرگ سلجوقي و ايام شکوفايي حکومت اين دودمان بر قسمت وسيعي از دنياي اسلام مقارن بوده است. اغلب مورخان، حسن بن علي بن اسحاق ملقب به خواجه نظامالملک را از دهقانان طوس شمردهاند. خواجه در 455 هجري به صدارت منصوب شد و قريب سيسال زمام امور کشور را در دست داشت و از ترکستان چين تا عدن تحت لواي او بود. خواجه از فضلا بود و سياستنامه او از شاهکارهاي زبان فارسي است. خواجه در ابتدا نويسندگي ميکرده است. او در 485 هجري کشته شد و آرامگاهش در اصفهان است. خواجه نظامالملک مردي مدير و کاردان و عنصري مهم در پايداري ترکمانان سلجوق به خصوص آلبارسلان بود.
سياست خواجه در برانداختن دشمنان و مخالفين مذهبي خود، به اقدامات نظامي ختم نميشد. او معتقد بود که ميبايست آنان را از طريق فرهنگي و تبليغاتي نيز مغلوب کرد و در اين مبارزه بايد روش خود آنان را در پيش گرفت و همين اعتقاد بود که خواجه را بر آن داشت تا طرح تأسيس مدارس نظاميه را بريزد. (11).
خواجه مدارس خود را در شهرهاي بغداد و نيشابور و ديگر شهرهاي معروف ايران چون اصفهان و بلخ و هرات و مرو و آمل و طبرستان و در بصره و موصل بنا نهاد.
نظاميه بغداد، کنار دجله در کوي سهشنبه بازار در شمار بزرگترين مدارس عهد اسلامي است که بناي آن در حدود سال 459 هجري پايان پذيرفت، و موقوفات بسياري براي مدرسه تعيين شد، به گونهاي که هم به مدرسان و استادان و کارکنان آن حقوق کافي پرداخت ميشد، و هم مبلغي به طلاب ميدادند. خانههايي هم براي طالبان علم ساخته بودند و کتابخانه معظمي نيز براي اين دانشگاه بزرگ ايجاد شده بود.
خواجه براي ساختمان اين مدرسه دويست هزار دينار پول طلا از دارايي خود خرج کرد. در اطراف مدرسه، بازار و دکان و گرمابه ساخت و همه را وقف مدرسه نمود. شش هزار طلبه و دانشجو، آنطور که نوشتهاند، در آنجا درس ميخواندند و زندگي ميکردند، و سالانه پانزده هزار دينار زر حقوق استادان و شاگردان بود.
اين مدارس را اوقاف عظيم و اموال زياد است، و به فقهائي که آنجا تدريس ميکنند، راتبه داده ميشود، و از همين درآمدهاي اوقافي، طلابي را که در آن ساکناند ماهانه ميدهند.
ابنبطوطه هم اين مدرسه را توصيف کرده است.(12).
... نظامالملک مردي دانشمند و بخشنده بود. علما و اهل دين را اکرام ميکرد و همواره با ايشان مجالست داشت. مدرسههايي بنا کرد و اموال بسيار صرف آنها نمود... نظامالملک مدرسه نظاميه بغداد را بنا نمود و شيخ ابواسحاق شيرازي را براي تدريس در آن مدرسه دعوت کرد.(13) .
نظاميهها و نظاميه بغداد از اهميت بسزايي برخوردار بودند، به طوري که بعضي از اساتيد براي تدريس در نظاميه، که شافعي مذهبان را ميپذيرفت، تغيير مذهب ميدادند. احمد بن علي بن برهان، حنبلي بود که براي تدريس شافعي شد. از مدرسان نظاميه بغداد ميتوان امام رضيالدين قزويني، رئيس شافعيان، ابنصباغ، شيخ ابواسحاق شيرازي، احمد عزالي و ابومنصور جوليقي را نام برد. دروس نظاميه شامل: فقه، تفسير، حديث، صرف و نحو و ادب بود و ساير رشتههاي علمي از جمله رياضيات، فلسفه و طب چندان مورد اهميت قرار نميگرفت. (14).
تصدي تدريس براي هرکس مقدور نبود، مدرس از جانب پادشاه و يا خليفه و واقف مدرسه با صدور منشوري برگزيده ميشد و به هنگام تدريس لباس مخصوص استادي به تن ميکرد. خواجه براي مدرسه متولي، خازنالمکتبه (کتابدار)، دربان، خدمتکار تعيين کرد. گذشته از استادان، ده نفر معيد، يک مفتي و پنج نفر از سخنوران نامي آن عصر به نام واعظ، خطيب، و چندتن ديگر براي نظارت بر موقوفات، جزء کارکنان نظاميه بودند. مسئوليت اداره نظاميه ابتدا با ابوزکريا خطيب تبريزي بود. يکي از شاگردان مدرسه مذکور مصلحالدين سعدي شيرازي بود. علاقه و فعاليت سعدي در کار تحصيل تا به درجهاي بود که به مرتبه »معيد« يعني
تکرارکننده دروس استادان رسيد. اين يکي از درجات تعليمي بود که در دانشگاههاي اسلامي وجود داشت و »معيد« حکم دانشيار کنوني را داشت.
سبط ابنجوري بيان ميدارد که در 26 جماديالاخر سال 462هجري، سه سال پس از گشايش نظاميّه بغداد، قاضيان و مردم سرشناس به آن مدرسه دعوت شدند و در آنجا متن وقفنامههايش براي تأييد و تثبيت خوانده شد. ابنجوزي ادامه ميدهد: »موقوفه شامل خانه مسکوني، زمينهاي کشاورزي و بازار مجاور مدرسه بود.«
ابونصر تني چند از سرشناسان و از آن ميان ابوالقاسم، پسر وزير فخرالدوله، دو سرپرست و ناظران و رئيس قاضيان و تماشاچيان را به مدرسه نظاميه فراخواند و در آنجا وقفنامهها و موقوفهها خوانده شدند با کتابهايي که وقف بر آن شده بود.(15) .
ابوشامه در کتاب روضتين خود مينگارد: هنگامي که نظامالملک مدرسههاي زبانزد، که نام او را روي خود داشتند، بنياد نهاد، موقوفههايي بسنده براي هزينههايشان تعيين کرد. گذشته از اين، ابنجبير مينويسد که در روزگار او سي مدرسه در بغداد و ساختمان هر کدام از هر کاخي زيباتر مينمود، با همه اينها، نظاميه از همه بهتر بود. همه اين مدرسهها با زمين و مستغلاتي (موقوفه) گسترده پشتيباني ميشدند.(16) .
محمد عبده مينگارد که درآمد سالانه موقوفههاي نظاميه بغداد 15 هزار دينار بود (17) آلوسي بازگو ميکند که همين درآمد سرشار بود که به دانشپژوهان فرصت تمرکز يافتن بر مسأله دانش را داد، زيرا برايشان خوراک، پوشاک، ابزار زندگي و حتي سواري فراهم ميشد. اين تسهيلات کاميابيهاي فرهنگي بسياري از دانشمندان و پژوهندگان اين مدرسه را به دنبال داشت.(18) .
از ديگر نظاميهها اطلاع چنداني در دست نيست، ولي بايد در نظر داشت که خواجه نظامالملک در انتخاب مراکزي جهت تأسيس مدارس نظاميه بيش از هر چيز به موقعيت علمي و اجتماعي محل توجه داشت. در هر حال به طور خلاصه ميتوان به اين نظاميهها اشاره کرد:
1- مدرسه نظاميه اصفهان، به نام صدرالدين خجندي (در گذشته به سال 483 هجري) که نخستين مدرس آن بود، به نام »صدريه« شهرت داشت، و خواجه نظامالملک دههزار دينار زر از املاک و مستغلات وقف آنجا کرده بود. (19)اين مدرسه کتابخانه مهمي داشته است.
2- نظاميه آمل طبرستان، که خواجه جهت مبارزه با فعاليت اسماعيليه آن را تأسيس کرد.
3- نظاميه بصره، که از نظر وسعت حتي از نظاميه بغداد هم بزرگتر بود، ولي چون نظر اکثر فقها و دانشمندان به نظاميه بغداد بوده، اين نظاميه تحتالشعاع قرار گرفته است و آنچنان که بايد، مورد توجه مورخان واقع نشده است.
4- نظاميه بلخ، که رشيد وطواط، شاعر و مؤلف کتاب حدائقالسحر (درگذشته به سال 573 هجري) از تحصيلکردههاي آن بود.
5- نظاميه مرو، شهر مرو در تاريخ علوم و معارف اسلامي مقامي بس شامخ دارد و هر چند که بر اثر حمله ترکان و مغولان ديگر نتوانست روي پاي خود بايستد، بيش از شش قرن به فرهنگ و ادب فارسي و عربي خدمت کرد. در اين شهر دو گنجينه بينظير از کتب موقوفه وجود داشت. (20).
قاضي ابوسعيد عبدالکريم سمعاني، فقيه شافعي و از علماي نامدار خراسان بود. سلطان سنجر به موجب منشور زير، وي را به رياست اصحاب شافعي و تدريس نظاميه مرو و توليت اوقاف آن برگزيد.
... بعد از تأمل و تفرس... رياست طبقات اصحاب امام مطلبي شافعي... و تدريس و تزکيه مدارس، خصوصا مدرسه نظاميه که بدان منصوب است، در شهر و مضافات آن تاجالاسلام را، اداماللّه تأييده، تأييد فرموديم... سبيل کافه اعيان و معتبران و مشاهير شهر مرو و نواحي آن از امرا و علما و مشايخ ترک و تازيک آن است که فرمان را به سمع و طاعت انقياد و متابعت تلقي کنند و از همه جوانب اين اعمال و مهمات، تاجالاسلام را مسلم دارند و طريق مداخلت و منازعت بسته گردانند و بر توقير و احترام جانب وي توقر نمايند و خطباي نواحي و متوليان اوقاف رجوع به اجازت او کنند و توليت و صرف و تقليد و تنفيذ به رأي او مفوض دانند. و حکم او در اين معني نافذ است؛ او مطلق، و سخن او هر چـه به مجلس ما نمايد مسمـوع، و شکر و شکايت او مقبول و مؤثر. با اين جمله تصور کنند و فرمان او را ممثل و منقاد باشند. ان شاء اللّه تعالي (21).
6- نظاميه هرات، هرات نيز از شهرهاي پرسابقه و قديمي خراسان بوده، دوران شکوه و عظمت علمي آن از سلاجقه تا صفويه ادامه داشته است که با حمله مغولان در سال 618 هـ.ق ويران شد، ولي در قرن نهم عظمت از دسترفته را بازيافت و به صورت يکي از مراکز مهم علمي و ادبي شرق اسلامي درآمد. جامي شاعر و اديب شهير، پارهاي از ايام جواني خود را در اين نظاميه گذراند.(22) .
7- نظاميه موصل، موصل يکي از شهرهاي مهم بلاد اسلامي بوده است، از اينرو خواجه يکي از نظاميهها را در اين شهر تأسيس کرد.
8- نظاميه جزيره ابنعمر، در قسمت بالاي موصول ـ دجله قرار داشت و هماکنون به نام مدرسه رضيالدين معروف است و انگيزه خواجه از ساختن نظاميه در اين ديار دورافتاده وجود فقهاي مبرزشافعي در اين محل بوده است.
9- نظاميه خرگرد، (خواف)، خواف خراسان منطقهاي است وسيع در نزديکي نيشابور و مشتمل بر بيست قريه و سه شهر: سنجان ـ سراوند و خرگرد بوده است و گروهي از اهل علم بدان انتساب داشتهاند.
آنچه مسلم است تمام اين مدارس داراي موقوفاتي بودهاند که از محل درآمد حاصل، هزينههاي مدارس تأمين ميشده است.
شکي نيست که نظاميه بغداد و ديگر مدارس نظاميه الگويي شدند جهت نظام اداري و آموزشي و برخي رشتههاي علمي دارالعلمهاي قديم اروپايي. سالرنو در ايتاليا، قديميترين دانشگاه اروپا، از تأثير مدارس اسلامي خالي نبوده است. تأسيس مراکز بزرگ ديگر مانند دانشگاه بولونيا در ايتاليا و نيز دانشگاههاي مونپليه و آکسفورد که همه بعد از قرن دوازده ميلادي به وجود آمدند مدتي بعد از دانشگاههاي اسلامي بوده است. حتي بعضي از رسوم و الفاظ جاري در دانشگاههاي اروپا مانند قرائت، سماع، اجازه، و حتي اصطلاح غريب »بحقالروايه« به نظر برخي از محققان از رسوم و الفاظ مشابه معمول اسلامي اقتباس شده است.
اگر دروسي را که مسلمين در قرن يازده و دوازده ميلادي ميخواندند با آنچه محصلين مسيحي در اين قرن ميخوانند مقايسه کنيم ميبينيم وجه تشابه بين آنها بيش از چيزي است که در ذهن ماست. همان تحصيل و مطالعه مرتب و منظم، ارتباط استاد با شاگرد، مسأله حقوق و جيره و اوقاف، انتظام و ديسيپلين، درجه و گواهينامههاي تعليم و تربيت، و فعاليتهاي زندگي دانشآموزي محققا در مراکز تحصيلي شرق و غرب، مانند بغداد و آکسفورد، بيش و کم يکي بوده است و با اقتباس عناويني چون استاديار، دانشيار و استاد، که امروزه استعمال ميکنند، همان است که در نظاميهها با لقب معيد، نايب و مدرس استفاده کردهاند و حتي لباس سياه پوشيدن و به هنگام درس بر روي صندلي نشستن از روش معمول در نظاميهها اقتباس شده است.(23)
پی نوشتها:
1- تاريخ آموزش در اسلام، دکتر احمد شبلي، ترجمه محمدحسين ساکت، ص11 و12
2-مقدمه ابنخلدون، ترجمه محمد پروين گنابادي، ص894
3-رک: تاريخ دانشگاههاي بزرگ اسلامي، استاد عبدالرحيم غنيمه، ترجمه دکتر نوراللّه کسائي، ص11
4-همان، ص302
5-همان، ص302، به نقل از: تاريخ القضاء في الاسلام، ص43ـ44
6-همان، ص303، به نقل از: محمد کردعلي، الادارة الاسلاميه، ص169
7-همان، ص302، به نقل از: احمد بن يوسف، المکافاة، ص8
8- مقدمه ابنخلدون، ص411، (عربي)
9-تاريخ دانشگاههاي بزرگ اسلامي، ص304، به نقل از: کارل بروکلمان، تاريخ الشعوب الاسلاميه، ج2، ص80، ترجمه عربي
10-همان، به نقل از: بروکلمان، ص249
11-تاريخ آموزش و پرورش اسلام، دکتر عليمحمد الماسي، ص315
12-نقش ايران در فرهنگ اسلامي، علي سامي، ص258
13-تاريخ ابنخلدون، ج4، ترجمه عبدالحميدآيتي، ص38
14-تاريخ آموزش و پرورش اسلام و ايران، محمدعلي ضميري، صص126 و 127 و 326
15-تاريخ آموزش در اسلام، ص287، به نقل از: المنتظم، ج8، ص256
16-همان، ص288، به نقل از: ابنجبير، الرحلة، ص229
17-همان، به نقل از: الاسلام والنصرانيه معالعلم والمدنيه، ص98
18-همان، به نقل از: تاريخ مساجد بغداد و آثارها، ص103
19-نقش ايران در فرهنگ اسلامي، ص259
20-تاريخ آموزش و پرورش اسلام و ايران، ص325 و 326
21-تاريخ اجتماعي ايران، مرتضي راوندي، ج4، ص754
22-تاريخ آموزش و پرورش اسلام و ايران، ص326
23-همان، ص321.
معرفي سايت مرتبط با اين مقاله
تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}